دخترم سوال میکند: مامان ، آدم پیر میشه بچه میشه؟
میپرسم : چرا این سوال را میکنی؟
تصویری را در گوشیاش نشانم میدهد. همان که بچه ها از یک سرسره بالا میروند و همین طور که پلههایش را یکی یکی پشت سر گذاشتهاند بزرگ و بزرگتر شدهاند و درست در نقطه اوج سرسره آن بالا ی بالا انگار که عنفوان جوانیشان است و بعد هم که سرخوردن و پایین آمدن و پیر و پیرتر شدن و نهایتا آن پایین در نقطه آخر توقف مچاله و چروکیده ماندن.
میگویم: خب در حالت کلی این طور است که با بالا رفتن سن سلولها تحلیل میروند. این برای همهی سلولهای بدن است و برای مغز هم همینطور. برای همین است که رفتار برخی پیرها عجیب میشود و نیاز دارند که همیشه یک نفر مراقبشان باشد. اما برای همه این طور نیست و قرار نیست که همه این سرنوشت را داشته باشند. به سبک زندگی وابسته است اینکه چقدر یک فرد مراقب خودش و سلامتش باشد و البته ژنها هم هستند.
و بعد هم کلی حرف و سخن دیگر که به درازا کشید.
یعنی جوری هم هست که بشود ماهی را طبخ کرد و خوشمزه باشد؟ مسلما این سوال کسی ست که اصلا ماهی دوست ندارد و گرنه که آدم ماهی دوست، آن را خام خام هم میخورد. دیدهام که میگویم.
خلاصه که بعد از یک عمر آشپزی به سس جنوبی خوشمزهای رسیدهام که میتواند ماهی را برایم قابل تحمل کند. و البته که در خانه همه همه نوع ماهی طبخ شده را دوست دارند مخصوصا این مدلش را. ممنون خانم بوشهری با سلیقه که در صفحه ات آموزش های عالی گذاشتهای .
نارنگی ها: داستان فیلم مربوط به ماجرایی است که در آبخازیا اتفاق میافتد. آبخازیا کجاست؟ جایی در مرز گرجستان که پس از فروپاشی شوروی موجب جنگ و جدل روسیه و گرجستان بوده و ظاهرا حوالی سال 1990 اعلام استقلال کرده. داستان فیلم هم دقیقا مربوط به همان سال و همان جنگ است .یک باغ پر از نارنگی که صاحبش برخلاف مردم منطقه ، به خاطر جنگ آن را ترک نکرده و یک پیرمرد دنیا دیده که همسایه این باغدار است و مرد دانای داستان است. در وسط توپ و خمپاره و جنگ که هر از گاهی شیهه میکشد و میگذرد این دو مرد به فکر نارنگی ها هستند . دو تا مجروح جنگ به آنها اضافه میشود و... داستان انسانیت نمیشود که تماشایی نباشد.
نهنگ: داستان یک مرد عجیب. بسیار عجیب که با این وصف یک دختر نوجوان سالم و زیبا دارد و میخواهد با او پس از سالها ارتباط برقرار کند که البته کار سختی است.
سرافینا: فیلمی که بر اساس زندگی یک نقاش معروف فرانسوی ساخته شده. زن خدمتکار تنهایی که با کمترین امکانات شروع به نقاشی میکند. زندگی او یادآور این جمله از امیلی دیکنسون است که شهرت پس از مرگ یعنی در زمان زنده بودن ، ارزش نداشتن.
عمو: یک دختر جوان سوئدی در مزرعه بزرگ و پیشرفته ای همراه عمویش زندگی میکند. و تقریبا رسیدگی به همه کارهای مزرعه هم زراعت و هم دامداری را برعهده دارد. این عمو وقتی دختر ده دوازده ساله بوده سرپرست او شده و حالا نحیف و بیمار است . ما گوشه هایی از زندگی معمولی این دو را میبینیم. پیری و جوانی در کنار یکدیگر و نحوه کنار آمدن آنها با هم.
عید غدیر هر سال به خاطر مادر، خانه پدری جمع میشویم. امسال هم مثل هر سال ...
حضرت علی را با نهج البلاغه می شناسم . یک ترجمه خوب و قدیمی که کتاب بابا بوده و حالا در کتابخانه من است. و از نهج البلاغه یکی نام خطبه شقشقیه اش در یادم است و دیگری برخی جملات قصار انتهای آن که حسابی خواندنی است.و این جمله معروف که دنیا در نزد ایشان از آب بینی گوسفند بی ارزشتر است.
میگویند حضرت علی سرشان را درچاه میکردهاند و با خدای خود راز و نیاز میکردند و بیشتر هم از جور زمانه . آنوقت این سوال پیش میآید آیا ایشان راه و رسم حکومت و مملکتداری نمیدانسته ؟ ! بلد نبوده قدرت را برای خودش حفظ کند؟ ! یا...
----------------------------------------------------------------------
هنوز اندر خم خیاطی هستم و تازه فقط دوتا پارچه را برش زدهام .
------------------------------------------------------------------------
خبر دادند که به علت اختلاف شهرداری با سازمان مدیریت بحران، قرار است تمام سالن های ورزش الزهرا (که در اصل متعلق به مدیریت بحران است ) بسته شود. این موضوع باعث ولولهای در باشگاه شد. تعداد زیادی زن از این سالنها استفاده میکنند. در باشگاه ما قرار شد همه با شماره های مخصوص شهرداری تماس بگیرند و اعتراض خود را اعلام کنند. بعد هم قرار گذاشته شد برای تجمع در برابر شهرداری.
حالا خبر رسیده که همان اعتراض های تلفنی کافی بوده و از تعطیلی باشگاه ها صرفنظر کردهاند باید تا آغاز ماه جدید منتظر شویم و ببینیم که ایا ثبت نام انجام میشود یا نه.
----------------------------------------------------
رمان چه کسی باور میکند از خانم روحانگیز شریفیان را خواندم. خیلی طولانی نیست. یک داستان ایرانی. زنی در یک قطار همراه همسرش سفر میکند و در این سفر گذشتهاش را شخم میزند و پیش چشمان ما میاورد. از زمان کودکی و خانه شلوغ و قدیمی پدر بزرگ و مادر بزرگ تا زندگی خودش و فرزندش.
------------------------------------------------------
سریال جواهری در قصر یا همان یانگوم را تلویزیون برای بار نمیدانم چندم پخش میکند. و کلا هم هربار که پخش کرده به علت علاقه بچه ها که آن را دیدند ، ما هم دیدیم و با آن جلو رفتیم
این سریال سرانجام حسادت و طمع را با وقایع جذاب و دیدنی خود به نمایش میگذارد. طمع میان افراد سطح بالای جامعه قدیم کشور کره، برای رسیدن به قدرت و ثروت و حسادت در میان آدمهای معمولی تر. به نظر میرسد حسادت راحت تر و بیشتر و سریعترآدمها را تحت تاثیر قرار میدهد. آدمهایی هستند که نمیتوانند، ذرهای خوشحالی و آسایش و موفقیت را برای دیگران ببینند و حتما حتما باید عکس العمل نشان دهند و مبارزه کنند تا به آرامش دست پیدا کنند.
-----------------------------------------------------------------------
چند تایی فیلم دیدهام که حتما در آینده یک پست دربارهشان میگذارم.
خیلی قبلترها فکر میکردم که وقتی قرار است از یک کتاب و داستان موجود در آن برای ساختن فیلم اقتباس صورت گیرد باید عین آن داستان با همان آغاز و پایان و سرانجام به فیلم تبدیل شود . اما در واقع این طور نیست. یک داستان همانند یک درخت پر شاخ و برگ است که فیلمساز میتواند برگی از آن را مبنای کار خود قرار دهد یا حتی نتیجه و الهام و برداشتی که شخصا از آن دارد را مد نظر قرار دهد. پس یک اقتباس لزومی ندارد حتما به همه چیز وفادار بماند.
امروز با دخترم رفتیم برای خرید پارچه . نسبتا همه جا خلوت تر بود. به خاطر تعطیلات و سفر رفتن مردم. این طور مواقع مناسب است برای خرید کردن . ترافیک و شلوغی کمتر است. هم آدمها هم ماشینها.
به خیاطی علاقه دارم و در نتیجه به پارچه. فکر کردن به مدل لباس و دوختن چیزی که دوستش میدارم و نگاه کردن ژورنالها و بورداها برایم لذت بخش است.
ناهار خانه را آماده کردم . پدر و پسر را گذاشتیم و من دخترم رفتیم و ناهار هم بیرون خوردیم. دخترم مانتو آماده را ترجیح داد . در خانه از او قول گرفته بودم برای پارچه خریدن من صبوری کند و حوصله نشان دهد که همین طور هم بود. سه قواره پارچه که فعلا یکی از آنها را که مناسب تابستان است خواهم دوخت.
از وقتی کرونا شروع شد حتی یک توریست و گردشگر ندیده بودم. اما حالا چند وقتی است که دوباره میبینمشان. محل های رفت و آمد و عبور و مرور معمولی و روز مره ام به گونه ایست که میشود آنها را دید. اول کمتر بودند. تک تک و گاهی هم زوجهای جوان. اما حالا گروه و گروه و دسته دسته این طرف و آن طرف میروند. چینی ها اما استثنا بودند. همان در اوج فراز و فرود کرونا هم بودند. بیشتر شرکای کاری و تجاری ایران. مربی یوگا میگفت هر وقت آنها را میبیند با غیض به ایشان میگوید ...go home. خیلی جدی به ما هم توصیه میکرد که حتما این کار را بکنیم.
به هر حال بازگشت دوباره گردشگرها مایه خوشحالیست اما نه اندازه غم و افسوس آنهایی که دارند مهاجرت میکنند و میروند.
چند وقت پیش در تلویزیون با آقای رو حانی 43 سالهای مصاحبه میکردند. گفت که نه تا فرزند دارد و سه تای اول هم رفتهاند خانه بخت و کلا هم از همه چیز رضایت داشت و میگفت که امن و امان است که حتما هم هست. از حضرت علی روایت شده که اگر فقر از در داخل شود دین و ایمان از پنجره بیرون خواهد رفت.
بقیه آنهایی هم که در آن مصاحبه حرف زدند. 5 یا 6 بچه داشتندو بعد هم رفتند سراغ وزرا و وکلا . یکی ازآقایان وزیر که پاسخ داد دو بچه دارم، مصاحبه گر آن چنان چرایی پرسید که انگار ارث پدرش را طلب دارد. وزیر بیچاره از خجالت ندانست چه پاسخ بدهد.
خیلی ها دارند میروند. اما خیلی ها هم که ماندهاند قصد فرزند آوری ندارند. حتی آنهایی که امکاناتش را دارند. گاهی به نظر میرسد این سختی و تنگی معیشتی که بر جامعه میگذرد. عمدی و ساختگی ست. تصور کنید بیست سی سال دیگر اگر زنده باشیم در خیابان که راه میرویم با چه شمایلی از آدمها مواجهه خواهیم شد.
ظاهرا آلن بدیو در ستایش برخی چیزها حرف زده و کتاب نوشته. در ایام عید بود که داشتم در طاقچه بینهایت پرسه میزدم .دنبال کتاب دیگری بودم از او. که ناگهان با در ستایش ریاضیات او مواجه شدم و شروع کردم به یک نفس خواندنش. معمولا کتابهایی را که دوست داشته باشم خریداری میکنم . چند وقت پیش کتاب به دستم رسید و من هم دوباره خواندمش.
(( در ریاضیات ، رابطه بسیار واضحی بین دشواری فهمیدن مسیر غالبا طولانی و ملال آور اندیشه و نیکبختی پس از حل مسئله وجود دارد.)) عنوان پست و این توضیح عینا از کتاب برداشته شده. و برای آنانکه به ریاضی علاقه داشته و با آن آشنا باشند کاملا بدیهی و پذیرفتنی است.
- چه بخواهیم چه نخواهیم این مسئله زبانها مسئله بزرگی است. با این همه ریاضیات ،فرایند اندیشه ای است که جزئیت زبان را پشت سر میگذارد.
-ریاضیات بهترین ابداع انسان برای تمرین چیزی است که کلید هر گونه پیشرفت جمعی و نیکبختی فردی ست.
-از نظر ریاضی ، عشق انتخابی پیشایند و پایان پذیر است که بناست قراردادی با منافع متقابل برای زوج عاشق فراهم کند.
-افلاطون معتقد بوده رهبران سیاسی باید ده سال ریاضیات پیشرفته مطالعه کنند.
که من بسیار دوستش میدارم. وقت و زمان بیشتر و گرما و نور ، مهمان زندگی میشود و این یعنی تکاپوی بیشتر در پرداختن به علاقمندی ها البته اگر که روزمرگی بگذارد. امتحانات بچه ها تمام شده و سبک زندگی عوض میشود. قدیمها که بچه ها کوچک بودند خودمان را خفه میکردیم و از این کلاس به آن کلاس تابستانی دنبالشان روان بودیم. اما حالا دیگر به اختیار و انتخاب خودشان است. البته دخترم یک ماه و نیم کارورزی دارد و مدرسه خواهد رفت . ما فقط یک سال دیگر باید آموزش و پرورش را تحمل کنیم.
در مدرسه شان قرار است امتحانات مجدد برگزار شود برای آنها که غیبت های موجه داشتهاند. غیبتهای موجه معمولا یعنی رفتن به سفرهای عتبات عالیات که بارها این نوع از غیبتها را دیدهام. خدا کند هیچ دانش آموزی به خاطر بیماری غایب نباشد . زمانی که ما مدرسه میرفتیم امتحانات نهایی هیچ وقت غایب نداشت. همه چیز تغییر کرده این هم یک مدلش.
کلا دارند کنکور را وابسته میکنند به سوابق تحصیلی. سوابق تحصیلی و نمره های کیلویی برای عزیز دردانه ها . خیلی خیلی بدبینانه است میدانم . اما حقیقت غالبا تلخ است.
-----------------------------------
دیروز ترشی بادمجان شکم پر درست کردیم. دخترم عاشق ترشیجات است. وسایلش را فراهم کردم و بقیه اش را سپردم دست او که برای خودش استادی ست در این کارها.
-----------------------------------
آیا پدر و مادر خوب بودن این معنی را میدهد که بیست و چهار ساعته همه چیز را مهیا کنیم و در اختیار بچه ها قرار دهیم و قربان صدقه شان برویم؟ حتما که نه.
اما واقعا چه کسانی میتوانند والدین کاملی باشند ؟ وقتی هیچ کس خودش کامل نیست. شاید بسیاری چیزها را باید رها کرد و سخت نگرفت. تکامل ذره ذره حاصل میشود. اگر که بشود...
------------------------------------
تماشای فیلمی با بازی پل نیومن بر پرده نقره ای از اتفاقات خوب هفته گذشته بود. تا باشد از این نوع فیلمها ...
---------------------------------
در" ستایش ریاضیات " نوشته آلن بدیو را خواندهام و هنوز شیرینی آن زیر زبانم است باید در مورد آن و برخی جملاتش یک پست بگذارم اگر که روزمرگی بگذارد.شاید که پست بعدی باشد شاید.
پی نوشت: فیلمی از پل نیومن که در سینما تک دیدم و متعلق بود به اواخر دوران بازیگری اش، حکم نام داشت. عنوان پست نام فیلم دیگری است از او که به همراه جوان وودوارد زیبا در ایام جوانی بازی کرده اند.