نارنگی ها: داستان فیلم مربوط به ماجرایی است که در آبخازیا اتفاق میافتد. آبخازیا کجاست؟ جایی در مرز گرجستان که پس از فروپاشی شوروی موجب جنگ و جدل روسیه و گرجستان بوده و ظاهرا حوالی سال 1990 اعلام استقلال کرده. داستان فیلم هم دقیقا مربوط به همان سال و همان جنگ است .یک باغ پر از نارنگی که صاحبش برخلاف مردم منطقه ، به خاطر جنگ آن را ترک نکرده و یک پیرمرد دنیا دیده که همسایه این باغدار است و مرد دانای داستان است. در وسط توپ و خمپاره و جنگ که هر از گاهی شیهه میکشد و میگذرد این دو مرد به فکر نارنگی ها هستند . دو تا مجروح جنگ به آنها اضافه میشود و... داستان انسانیت نمیشود که تماشایی نباشد.
نهنگ: داستان یک مرد عجیب. بسیار عجیب که با این وصف یک دختر نوجوان سالم و زیبا دارد و میخواهد با او پس از سالها ارتباط برقرار کند که البته کار سختی است.
سرافینا: فیلمی که بر اساس زندگی یک نقاش معروف فرانسوی ساخته شده. زن خدمتکار تنهایی که با کمترین امکانات شروع به نقاشی میکند. زندگی او یادآور این جمله از امیلی دیکنسون است که شهرت پس از مرگ یعنی در زمان زنده بودن ، ارزش نداشتن.
عمو: یک دختر جوان سوئدی در مزرعه بزرگ و پیشرفته ای همراه عمویش زندگی میکند. و تقریبا رسیدگی به همه کارهای مزرعه هم زراعت و هم دامداری را برعهده دارد. این عمو وقتی دختر ده دوازده ساله بوده سرپرست او شده و حالا نحیف و بیمار است . ما گوشه هایی از زندگی معمولی این دو را میبینیم. پیری و جوانی در کنار یکدیگر و نحوه کنار آمدن آنها با هم.