شنبه 17 تیر

عید غدیر هر سال به خاطر مادر، خانه پدری جمع میشویم. امسال هم مثل هر سال ...

 حضرت علی را با نهج البلاغه می شناسم . یک ترجمه خوب  و قدیمی  که کتاب بابا بوده و حالا در کتابخانه من است. و از نهج البلاغه یکی نام خطبه شقشقیه اش در یادم است و دیگری برخی جملات قصار انتهای آن   که حسابی خواندنی است.و  این جمله معروف که دنیا در نزد ایشان از آب بینی گوسفند بی ارزش‌تر  است.

 میگویند حضرت علی سرشان را درچاه میکرده‌اند و با خدای خود راز و نیاز میکردند و بیشتر هم  از جور زمانه . آنوقت این سوال پیش می‌آید آیا  ایشان   راه و رسم حکومت و مملکتداری نمیدانسته ؟ ! بلد نبوده قدرت را برای خودش حفظ کند؟ !  یا...

----------------------------------------------------------------------

هنوز اندر خم خیاطی هستم و تازه فقط دوتا پارچه را برش زده‌ام . 

------------------------------------------------------------------------

خبر دادند که به علت  اختلاف شهرداری با سازمان مدیریت بحران،‌ قرار است تمام سالن های ورزش الزهرا (‌که در اصل متعلق به مدیریت بحران است ) بسته شود. این موضوع باعث ولوله‌ای در باشگاه شد. تعداد زیادی زن از این سالنها استفاده میکنند.   در باشگاه ما قرار شد همه با شماره های مخصوص شهرداری تماس بگیرند و اعتراض خود را اعلام کنند. بعد هم قرار گذاشته شد برای تجمع در برابر شهرداری. 

حالا خبر رسیده که همان اعتراض های تلفنی کافی بوده و از تعطیلی باشگاه ها صرفنظر کرده‌اند باید تا آغاز ماه جدید منتظر شویم و ببینیم که ایا ثبت نام انجام میشود یا نه.

----------------------------------------------------

 رمان چه  کسی باور میکند از خانم روح‌انگیز شریفیان را خواندم. خیلی طولانی نیست. یک داستان  ایرانی.  زنی در یک قطار همراه همسرش سفر میکند و در این سفر گذشته‌اش را شخم میزند و پیش چشمان ما می‌اورد. از زمان کودکی و خانه شلوغ و قدیمی پدر بزرگ و مادر بزرگ تا زندگی خودش و فرزندش. 


------------------------------------------------------

سریال جواهری در قصر  یا همان یانگوم را تلویزیون برای بار نمیدانم چندم  پخش  میکند. و کلا هم هربار که پخش کرده به علت علاقه بچه ها که آن را دیدند ، ما هم دیدیم  و با آن جلو رفتیم 

 این سریال سرانجام حسادت و طمع را با وقایع جذاب و دیدنی  خود به نمایش میگذارد. طمع میان افراد سطح بالای جامعه  قدیم کشور کره، برای رسیدن به قدرت و ثروت و حسادت در میان آدمهای معمولی تر. به نظر میرسد حسادت راحت تر و بیشتر و سریعترآدمها را تحت تاثیر قرار میدهد. آدمهایی  هستند که  نمی‌توانند، ذره‌ای خوشحالی و آسایش و موفقیت را برای  دیگران ببینند و حتما حتما باید عکس العمل نشان دهند  و مبارزه کنند تا به آرامش دست پیدا کنند. 

-----------------------------------------------------------------------

 چند تایی  فیلم دیده‌ام که حتما  در آینده یک پست درباره‌شان میگذارم. 

 خیلی قبلترها فکر میکردم که وقتی قرار است از یک  کتاب  و داستان موجود در آن برای ساختن فیلم اقتباس صورت گیرد باید عین آن داستان با همان آغاز و پایان و سرانجام  به فیلم تبدیل شود . اما در واقع این طور نیست. یک داستان همانند یک درخت پر شاخ و برگ است که فیلمساز میتواند برگی از آن را مبنای کار خود قرار دهد یا حتی نتیجه و الهام و برداشتی که  شخصا از آن  دارد را مد نظر قرار دهد. پس یک اقتباس لزومی ندارد حتما به همه چیز وفادار بماند.

تابستان گرم و طولانی

 که من بسیار دوستش میدارم.  وقت و زمان بیشتر و  گرما و نور ، مهمان زندگی میشود و این یعنی تکاپوی بیشتر در پرداختن به علاقمندی ها البته اگر که روزمرگی بگذارد. امتحانات بچه ها تمام شده و سبک زندگی عوض میشود. قدیمها که بچه ها کوچک بودند خودمان را خفه می‌‌کردیم و از این  کلاس  به آن کلاس  تابستانی دنبالشان روان بودیم.  اما حالا دیگر به اختیار و انتخاب  خودشان است. البته دخترم یک ماه و نیم  کارورزی دارد و مدرسه خواهد رفت . ما فقط یک سال دیگر باید آموزش و پرورش را تحمل کنیم. 

 در مدرسه شان قرار است امتحانات مجدد برگزار شود برای آنها که غیبت های موجه داشته‌اند. غیبتهای موجه  معمولا یعنی رفتن به سفرهای عتبات عالیات که بارها این نوع از غیبتها را دیده‌ام. خدا کند هیچ دانش آموزی به خاطر  بیماری غایب نباشد .  زمانی  که ما مدرسه می‌رفتیم  امتحانات نهایی هیچ وقت غایب نداشت. همه چیز تغییر کرده این هم یک مدلش.

کلا دارند کنکور را وابسته میکنند به سوابق تحصیلی. سوابق تحصیلی و نمره های کیلویی برای عزیز دردانه ها . خیلی خیلی بدبینانه است میدانم . اما  حقیقت غالبا تلخ است.

-----------------------------------

 دیروز ترشی بادمجان شکم پر درست کردیم. دخترم عاشق ترشی‌جات است. وسایلش را  فراهم کردم و بقیه اش را سپردم دست او که برای خودش استادی ست در این  کارها.

-----------------------------------

آیا پدر و مادر خوب بودن این معنی را میدهد که بیست و چهار ساعته همه چیز را مهیا کنیم و در اختیار بچه ها قرار دهیم و قربان صدقه شان برویم؟  حتما که نه.

 اما  واقعا چه کسانی میتوانند والدین  کاملی باشند ؟  وقتی هیچ کس خودش کامل نیست. شاید بسیاری چیزها را باید  رها کرد و سخت نگرفت. تکامل ذره ذره  حاصل میشود. اگر که بشود...

------------------------------------

تماشای  فیلمی با بازی پل نیومن  بر پرده نقره ای  از اتفاقات خوب  هفته گذشته بود. تا باشد از این نوع فیلمها ...

---------------------------------

در" ستایش ریاضیات " نوشته آلن بدیو را خوانده‌ام  و هنوز شیرینی آن زیر زبانم است باید در مورد آن و برخی جملاتش یک پست بگذارم اگر که روز‌مرگی بگذارد.شاید که پست بعدی باشد شاید.



پی نوشت: فیلمی از پل نیومن که در سینما تک دیدم  و متعلق بود به اواخر دوران بازیگری اش، حکم نام داشت. عنوان پست نام فیلم دیگری است از او که به همراه جوان وودوارد زیبا  در ایام جوانی بازی کرده اند.

دزدی گیلاس!

 دیروز بچه ها با پدر و عمه هاشان رفته بودند باغ عموشان که در آنجا کاشف به عمل آمده بوده ، دزدان تا جایی که میتوانستند  میوه ها را چیده  و برده‌اند. افرادی  غیر ایرانی  حصار باغ را شکسته و ماشین وانتی را داخل برده‌ و تا میتوانستند از خجالت گیلاسها در آمده بودند.

  خلاصه که آنها  دیروز را صرف رسیدگی به این مسئله کردند  تا شاید مانع تکرار دوباره‌آن شوند و البته که با یک سبد از گیلاسهای خوش آب و رنگ به خانه بازگشتند بدون اینکه مطمئن باشند آیا راهکارهایشان موفقیت آمیز است یا خیر. باید در اولین فرصت دور باغ دیوار بکشند.

خُب که چه؟!

پس از کلاس ورزش داخل رختکن در حال تعویض لباسهایمان هستیم که یکی از خانمها با ذوق می‌گوید بعد از بیست سال که از لیسانسش گذشته امسال ارشد شرکت کرده و قبول شده در رشته جغرافیا. 

 همه به او تبریک می‌گوییم. یکی از خانمها که با او صمیمی تر است  می‌گوید: برای تو حالا چه فایده‌ای دارد؟ که چه الان بروی  و درس بخوانی؟ و بعد اضافه می‌کند: عروس ما رفته لیسانس تربیت بدنی گرفته و به او هم می‌گویم خب که چه؟!

 رو می‌کنم به او و با لحنی که اصلا برخورنده نباشد و بوی شوخی هم بدهد می‌گویم: ای خواهر شوهر... و این را انچنان کشدار می‌گویم که بقیه خنده‌شان می‌گیرد و بعد هم می‌گویم: اگر قرار باشد این‌طوری فکر کنی پس اصلا زندگی آخرش،  خب که چه؟ شما اگر برای این پاسخ داری من هم برای سوال شما پاسخ دارم. این خانم دارد برای خودش یک هدف‌گذاری انجام می‌دهد در چیزی که برایش خوب و مفید است و علاقه دارد این چه اشکالی دارد ؟ خیلی هم خوب است.

 آن خانم اما لب هایش را کمی ور می‌چیند و می‌گوید : ولی  به نظر من باز، خب که چه؟!

سه شنبه 9 خرداد

  دخترم دوستش را برای ناهار دعوت کرده. در اتاقش مشغول گپ و گفت‌اند . فصل امتحاناتشان هم هست. درس می‌خوانند نمی‌خوانند  امتحان می‌دهند. روزها می‌گذرند. امتحانها می‌گذرند.

 ناهار برایشان ماکارانی درست کردم با سوپ . سوپی که کمی گشنیز دارد را خیلی دوست دارم. دخترم هم دوست میدارد. امیدوارم دوستش هم خوشش آمده باشد.

--------------------------------------------------------------------

 دارم کتاب نامه های نیچه به مادرش را می‌خوانم .عنوانش هست "لطفا کتابهایم را نخوان"

 پسرم می‌پرسد که چرا این کتاب را می‌خوانی؟ می‌گویم : کتاب خواندن که چرا ندارد.  ادامه می‌دهد: من دارم از شوپنهاور می‌خوانم. پاسخ می‌دهم: او هم خوب است به گمان من که بهتر از نیچه.

 و توی دلم می‌گویم: تو که همه چیز می خوانی الا آنچه که باید بخوانی و پشتش  اضافه میکنم خدایا مواظبش باش و راه درست را جلوی پایش قرار بده.

-------------------------------------------------------------

 چند روز پیش در جلسه نقد داستان یک نویسنده آینده،  شرکت کردم. در کتابفروشی شکیلی با نامی پر طمطراق حوالی میدان انقلاب . در میان انبوه کتابهای وزین و در میان آدمهایی کتابخوان ، شاهد چنان بی‌فرهنگی غریبی ! بودم که نه میشود گفتش و نه میشود نوشتش. سخن ناشایستی که از دهان مسئول جلسه  آگاهانه خارج شد. گیرم با چندین بار عذرخواهی.

 خدا کند که همیشه ادبیات از بی ادبی دور باشد و البته که باید از بی‌ادبان  دوری کرد.



کاسه‌های گل سرخی

 عاشق کاسه‌های آبگوشت خوری گلسرخی هستم و بالاخره یک دست از آن را خریدم. از شهر همدان. هم اینکه قیمتش بسیار مناسبتر از اینجا بود و هم اینکه امروز پست آورد و دم در خانه راحت  تحویل داد.ساخت چین است و لب کنگره‌ای طلایی با سه تا عکس گل در داخل آن. کاسه هایی که بیرون آن گل و بلبل دارد را زیاد دوست ندارم. مگر آنکه قرار باشد در دکور گذاشته شوند. اما اینها خیلی خیلی خوشگل اند. ممنون  جناب فروشنده اهل همدان.

دو صد گفته چون نیم کردار نیست

بچه که بودیم بابا،‌شب عید فطر، فطریه را دست گردان میکرد. میگفت رسم است. به این صورت که وقتی همه دور هم جمع بودیم مبلغ فطریه هرکس را میداد دست خودش و بعد  به کوچکترین عضو خانواده میگفت آن را بدهد به بچه پیش از خودش و او  هم مال خودش  و  مال بچه کوچکتر را بدهد به فرزند پیش از خودش تا  همه آن برمی گشت دست پدر و پدر هم  آن را قرار میداد جایی جلوی چشم و فردا صبح هم حتما تا ظهرمی‌رساندش به یک مستمند. 

 آن وقتها حکمت این کار را نمی‌دانستم و فکر میکردم فقط یک رسم است. اما انگار فلسفه‌اش این بوده که فرزندان فطریه دادن را رسما ببینند و یادش بگیرند. من نمیدانم بچه های ما که مثلا پدرشان  این کار را حتی با وجود توضیحی که میدهم، قبول ندارد_حتی آن موقع که نقل  و انتقال مالی اینترنتی اصلا وجود نداشت _و حالا هم در سکوت   فطریه را به یک خیریه ، به صورت اینترنتی واریز میکند، چگونه میخواهند بیاموزند که فطریه چیست و چه فلسفه‌ای دارد؟

پنج شنبه ۲۴ فروردین

شبهای قدر است و امیدوارم  برای همه پر برکت باشد.

مناجاتی هست به نام مناجات حضرت امیر که جملاتش ساده است و عمیق. مخصوصا دو سوم  اخر آن انگار  وزن و قافیه دارد.در ابتدای آن  مناجات،جمله ای  تامل برانگیز وجود دارد با این مضمون : امان می خواهم از روزی که در آن هیچ والدینی به جای فرزندش مجازات نمیشود و هیچ فرزندی هم به جای والدینش  تنبیه نمیشود. آیا این جمله بدین معنا نیست که این دنیا جایی ست که  والدین و فرزندان گاهی به جای یکدیگر تاوان پس  خواهند داد؟ ... نمی دانم

-------------------------------------------------------------------

 نزدیک افطار شبکه 19 را می‌بینیم. برنامه‌ای به نام ماهِ ماه. یک مجری و دو تا مهمان. یک مهمان پزشک و یک مهمان شاعر یا نویسنده. یک آقای هنرمند هم  هر شب  گاه گاهی ابیاتی را زنده به طور آواز اجرا میکند .

دیشب مجری در چند تا جمله به یکی از مهمانها می گفت که به حال ایشان حسادت میکند و باید برنامه دیده میشد تا علت این حرف را متوجه شویم. به گمانم کلمه غبطه مناسب تر بود برای استفاده. حسادت با خود بار منفی دارد. از داشتن چیزی  در  وجود دیگری معذب بودن ، یعنی حسادت. ولی اگر از نداشتن چیزی در خود متاسف باشیم این معنای غبطه را خواهد داد .

-------------------------------------------------------------------

به نظر می‌رسد پیاز هم میتواند برای خودش یک مسئله ساز  کوچک باشد.  پیش از ازدواجم در خانواده ما هیچ کس با پیاز مشکل نداشت. یعنی اگر قطعه ای پیاز سرخ شده در مثلا ماکارانی رؤیت میشد اصلا کسی متوجهش نمیشد و هیچ کس هم از آن بدش نمی آمد. پس از ازدواج متوجه شدم که در خانواده آقای قاف پیاز مطلقا نباید در هیچ غذایی دیده شود که اگر دیده شود انگاری که مثلا پای سوسک افتاده باشد در غذا. در ایام عید دستگاه خردکن خراب شد و قطعات یدکی اش هم یافت نمیشود بیش از پانزده سال یکسره کار کرد و الان نمونه اش در بازار وجود ندارد. باید بررسی کنم و ببینم از انواع دستگاه خرد کن که  در بازار هست کدام مناسب تر است. و البته ناگفته نماند تحت هیچ شرایطی از قرار دادن پیاز حلقه ‌ای کاراملی شده کنار برخی غذا ها  که به شدت مورد علاقه من  و دخترم است،‌کوتاهی نمیکنم.

-------------------------------------------------------------------

نزدیک به ده سال است  که یک ساختمان چند طبقه بزرگ و عریض و طویل سر خیابان اصلی محله ما ساخته شده. کامل شده و رها شده. یعنی هیچ استفاده ای از آن نمی‌شود و هیچ کاربردی ندارد جز بر هم زدن نمای زیبای ابتدای این خیابان قدیمی وسط تهران . معلوم نیست این ساختمان  متعلق به شهرداری است یا مترو.مسلما بی صاحب نیست و فقط  باعث شد مسجد زیبا و قدیمی محل در پشت آن پنهان شود.

 در ایام عید که برای مادر  از شهری دیگرمهمان آمده بود  و بسیار مشتاق بودند تا بروند و ایران مال را ببینند و موفق شدند و  رفتند. مارا هم به این صرافت انداختند  که برویم و ببینیم نکند دور از جان،  ایران مال را ندیده از دنیا برویم برای همین ما هم یک روز ایام عید را اختصاص دادیم به بازدید از آن چرا که فقط در ایام عید، تهران خلوت است و ما میتوانیم در آسایش و راحتی خودمان را به آنسوی دور دست شهر برسانیم.  رفتیم و دیدیم و من نامش را گذاشتم دُمَل اضافه واقعا نمیدانم حکمت وجود این ساختمانها  چه بوده؟ چه استفاده  تاثیر گذاری دارد؟ آیا برای پنجاه سال آینده پیش بینی اش کرده‌‌اند؟ این همه آینده نگری را کاش در همه چیز این مملکت داشتند. بعید نیست که از کنار آن نان و نواهایی رد و بدل شده باشد هم این سازه‌ی دمل اضافه و هم آن ساختمان سر خیابان اصلی ما.

-------------------------------------------------------------------------------

 بهار امسال چه بهاری شده. خیلی سال بود چنین بهار دلپذیری  را تجربه نکرده بودیم. نیمه ابری و ملس با  گاه به گاه قطرات باران. آدم دلش می‌خواهد تا آخر دنیا پیاده برود.

خواب بابا

آن قدیمها در میان آلبوم ها ، آلبومی بود که مملو بود از عکسهای قدیمی‌تر متعلق به جوانی های بابا. یکی از این عکسها ،‌ عکس سیاه و سفیدی بود که پدر  را با لباس کشتی بر روی سکو نشان میداد که در حال در یافت یک کاپ از آقایی کت شلوار پوش بود. خود ش میگفت متعلق است به هجده سالگی اش و بازی ها هم جام محلات تهران است.  بعد ترها ، کمی پیش از آنکه از دنیا برود آلبومها را سر و سامان داد و نمیدانم که آن عکس ها چه شد.

 امروز صبح که هوا کاملا روشن شده بود و فقط من  و پسرم در خانه بودیم و خوابیده بودیم. بابا آمد به خوابم با همان چهره آن عکس دوران کشتی گیر‌ی اش .یک خواب خوب بعدش از خواب بیدار شدم و شروع کردم به گریه در حد هق و هق . که پسرم بیدار شد و هول آمد و محکم بغلم کرد و من چقدر  خدا را شکر کردم. روحت شاد بابا.

روزه

وقتی دانست که روزه‌ام و سرسفره چاشتشان نمی‌نشینم ،با صدایی که در آن تعجب موج میزد پرسید: مگر شما هنوز هم روزه می‌گیرید؟

پاسخ دادم: این یعنی شما دیگر نمی‌گیرید؟!

 گفت: نه فقط نمی‌گیریم  بلکه قبولش هم نداریم  و پشیمانیم از تمام روزهایی که قبلترها سختی و مرارت آن را تحمل کرده‌ایم.

 باز نشسته آموزش و پرورش است. معلم پرورشی بوده. دوره ای را به یاد می اورم که چادر مشکی و مقنعه و روپوش شلوار گشاد مدرسه می‌پوشید و در کار زنگ نماز بود و قران . حدیث و سرود.  حالا هم به پشتوانه همان اطلاعات قدیمی اش میخواهد برایم مثال نقض بیاورد در رد خیلی چیزهایی که پیشترها معتقدش بوده. استناد میکند به آیه نمی‌دانم چندم از سوره نسا که چه گفته و از پیامبر و جنگش و زنان و چه چه ... نمیخواهم که گوش بدهم. نه اینکه تعصب خاصی داشته باشم. اینها هیچ وقت دغدغه‌ام نبوده. این دوره زمانه با این پیشرفت و علم و دانشش چه گلی بر سر عالمیان زده که در جستجوی ایراد و اشکال در گذشتگان دوریم. 

 آرام آرام بحث را عوض میکنم . خوب است که قدرت مطلق خالق هستی را انکار نمیکند. که اگر هم بکند با من چه کار . خودش میداند و دنیای خودش .روزه هم که دیگر عالم و آدم میدانند اول از همه پاکسازی جسم است اگر که قواعدش را خوب رعایت کنی. و قرار هم نیست که اگر برایت سختی  و مشقت  همراه دارد، دنبالش بروی.دوم آن هم یک چیز درونی ست و باطنی.

 یاد بنده خدایی می‌افتم که تعریف میکرد عکس مربی پرورشی دو آتشه دوران مدرسه اش را در اینستاگرام دیده که در سواحل جزایر زیبایی در انسوی کره زمین، با دوبنده  بانوان ،حمام آفتاب میگرفته.به قول همان بنده خدا : یادشان گرامی و راهشان پر رهرو