سه شنبه 9 خرداد

  دخترم دوستش را برای ناهار دعوت کرده. در اتاقش مشغول گپ و گفت‌اند . فصل امتحاناتشان هم هست. درس می‌خوانند نمی‌خوانند  امتحان می‌دهند. روزها می‌گذرند. امتحانها می‌گذرند.

 ناهار برایشان ماکارانی درست کردم با سوپ . سوپی که کمی گشنیز دارد را خیلی دوست دارم. دخترم هم دوست میدارد. امیدوارم دوستش هم خوشش آمده باشد.

--------------------------------------------------------------------

 دارم کتاب نامه های نیچه به مادرش را می‌خوانم .عنوانش هست "لطفا کتابهایم را نخوان"

 پسرم می‌پرسد که چرا این کتاب را می‌خوانی؟ می‌گویم : کتاب خواندن که چرا ندارد.  ادامه می‌دهد: من دارم از شوپنهاور می‌خوانم. پاسخ می‌دهم: او هم خوب است به گمان من که بهتر از نیچه.

 و توی دلم می‌گویم: تو که همه چیز می خوانی الا آنچه که باید بخوانی و پشتش  اضافه میکنم خدایا مواظبش باش و راه درست را جلوی پایش قرار بده.

-------------------------------------------------------------

 چند روز پیش در جلسه نقد داستان یک نویسنده آینده،  شرکت کردم. در کتابفروشی شکیلی با نامی پر طمطراق حوالی میدان انقلاب . در میان انبوه کتابهای وزین و در میان آدمهایی کتابخوان ، شاهد چنان بی‌فرهنگی غریبی ! بودم که نه میشود گفتش و نه میشود نوشتش. سخن ناشایستی که از دهان مسئول جلسه  آگاهانه خارج شد. گیرم با چندین بار عذرخواهی.

 خدا کند که همیشه ادبیات از بی ادبی دور باشد و البته که باید از بی‌ادبان  دوری کرد.