چهارشنبه 28 دی

 اوایل هفته سرمایی بود که انگار مدتها  فراموش شده بود. سرد و سخت بود. بیشتر برای آنهایی که با کمبود یا نبود گاز مواجه بودند. اما شاید نویدی باشد بر سال پر آب پیش‌رو. ما که از پرده های کلفت استفاده کردیم و با  پارچه های اضافه که پشت پنجره ها نصب کردیم به استقبال سرمارفتیم.

 خواستم به یاد بچگی ها کرسی بگذارم که نشد. بچه که بودیم گاهی بابا برایمان از سر تفنن کرسی می‌گذاشت. با یک لامپ معمولی که از زیر چهار پایه آویزان میکرد و رویش لحاف  میکشید. صاحب کرسی میشدیم و ذوق میکردیم. شاید باورش سخت باشد اما گرمایش بینهایت مطبوع و دلپذیر بود. بعد از چند ساعت هم جمعش میکردیم. هرچه گشتم سرپیچ مناسب پیدا نکردم تا من هم یک کرسی لامپی موقت بگذارم.

---------------------------------------------------------------------------------

پسرم از وقتی وارد دانشگاه شده ،‌آنچنان درسی نخوانده و حالا سر امتحانت کار برایش سخت شده. به قول معروف ، جیک‌جیک مستونت بود فکر زمستونت نبود. برایش از درس خواندن خودم می گویم .که همیشه از آن به عنوان بهترین دوران زندگی ام یاد می کنم و اگر به عقب باز گردم باز هم همین راه را انتخاب میکنم. اما فقط خودم و خدا میدانیم که چقدر وقت و زمان و تلاش صرف کرده ام. بعدها خواهران کوچکترم میگفتند که ما تو را همیشه پشت میز دیدیم. یادم است که مادرم میگفت موهایت را دم اسبی بالا ببند زیبا‌تر است اما در پاسخش می گفتم  پشت میز تحریر سرم دائم پایین است وقتی موهایم را پایینِ پایین میبندم تعادل دارد و راحت است. 

از خدا می خواهم پسرم از پس امتحاناتش به خوبی بربیاید. 

--------------------------------------------------------------------------------------------------

چند تا فیلم هست که من خیلی خیلی دوستشان دارم و گاهی که دلتنگ میشوم سراغشان میروم. یکی شان رازها و دروغهای آقای مایک لی  است. یادم است اولین بار که این فیلم را دیدم پس از تمام شدنش گریه کردم. نه گریه از سر غم یا ناراحتی که اتفاقا فیلم پایان خوب و خوشی دارد. گاهی اشکها به خاطر شکوه است که فرومی‌ریزند و به نظرم این فیلم با شکوه است _‌و مسلما این نظرشخصی من است و خیلی ها شاید معتقد باشند که  شکوه برازنده مثلا فیلم بن‌هور است- مخصوصا  بازی آن زن شخصیت اول فیلم .  اصلا هم معروف نیست اما آنقدر دلنشین است که نمیتوانی باورش نکنی و البته یک دیالوگ طنز‌آمیز هم  از فیلم همیشه در یادم است. جایی که زن اصلی به عنوان خواهر‌شوهر به زن برادرش که بچه دار نمیشود می‌گوید: تو از وقتی باموریس( برادر) ازدواج کردی، کاری نکردی جز خرج کردن پولهای او. و عروس با لحن جالب و بامزه ای در حالی که عصبانی هم هست می‌گوید: من نمی‌فهمم... مگه با پول کار دیگه ای هم میشه کرد.

فیلم جایزه اسکار به دست آورده.

-------------------------------------------------------------------------------------

دیروز صبح زود رفتم کلاس ورزش  و ظاهرا کل مجموعه تعطیل بود. بدون اطلاع رسانی  قبلی. تعداد زیادی از خانمها پشت در ایستاده بودند . این چند وقت پاسخگوی تلفن هم نبودند. بی نظمی  و بی برنامگی اصلا خوب نیست . از همانجا خانمها رفتند به سمت پیاده روی صبح گاهی و من هم  پیاده بازگشتم . راهم کمی دور است.

----------------------------------------------------------------------------------

دخترم  سر ناهار می‌پرسد: مامان شما چرا فقط با آقاجون( پدرم)  خاطر ه داری با مامانی (مادرم)نداری؟  کمی فکر میکنم  و پاسخ میدهم: برای اینکه خانه مادربزرگم (‌مادر مادرم)‌نزدیک خانه ما بود و او همه فکر و ذکرش همیشه همیشه خدا،‌در آنجا بود و در حال رفت و آمد و مراوده با ایشان.

یادم باشد به  دخترم بگویم مادر برایم  لباسهای خوشگل زیادی می دوخت. و حتما در خیاطی یاد گرفتن من بی تاثیر نبوده.


---------------------------------------------------------------------------------------

امروز خورشید در آسمان  می‌درخشد.