پسرم یک خطر بزرگ درسی را از سر گذراند. به گمان من که با معجزه. یک بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک و برای انکه دیگر نیوفتی ، باید تغییر روش دهی و اگر هم ندهی باید پای اتفاقی که می افتد بایستی. آدم یا درس میخواند یا نمی خواند و نتیجه هر دو را متناسب آن خواهد دید مابقی دیگر حرف اضافه است جز آنکه هیچ قنادی نشد استاد کار ، تا که شاگرد شکرریزی نشد.
---------------------------------------------
دخترم به سفر راهیان نور رفت. حالا یک نفر نداند فکر میکند ما چه منور الانواری هستیم. دخترها میخواستند با یکدیگر راهی سفر شوند. چند تایی که با هم دوست هستند. برای همین کلی خواهش و خواهش که ما پذیرفتیم و الحق و الانصاف هم بهشان خوش گذشته بود. اگر چه برای ما نگرانی به همراه داشت اما خدا را شکر که صحیح و سالم رفتند و برگشتند.
-----------------------------------------
و به گمان من جشنواره فجر امسال بسان خانه ای میماند که لوله های ردشده از دیوارش ترکیده و آب پس میدهد اما یک نفر جلوی دیوار ایستاده و مدام با ماله ،گچ و سیمان سفید روی آن میکشد تا صحیح و سالم به نظر برسد.
------------------------------------------
این انگشترهای عقیق توی دست مجریان تلویزیون که به هنگام برنامه شان وسط قاب تلویزیون حرکات موزون میرود چندش اور است.
--------------------------------------------
زلزله دور سرمان می چرخد. بعد از خوی حالا روی خاک ترکیه فرود آمده. خدا به خیر بگذراند.
--------------------------------------------
فکر کردن به کارهای خانه تکانی هم سخت است چه برسد به خودش و من سعی میکنم اصلابه آن فکر نکنم اما نمیشود برای همین زنگ زدم به خانم کارگر و برای اواسط اسفند نوبت گرفتم و تا ان موقع کلی کار ریز ودرشت است که باید انجامش دهم.
برای ناهار خوراک کلم سنگ درست کردم. یک غذای محلی به نظرم ناشناس و بسیار خوشمزه که کشک و سیر فراوان در آن حرف اول را میزند. سالی یک یا دو بار درستش میکنم. از مادربزرگم یاد گرفتمش.
و عصری میروم فیلم آرژانتین 1985 را ببینم. کاریش نمیشود کرد.دیکتاتورها دست از سرمان برنمیدارند.