سه شنبه 2 اسفند

   خانم وبلاگ نویسی نوشته بود که کارهای عیدش را با شعار "تف بر خانه تکانی" آغاز کرده. چقدر به این حرفش خندیدم و با خودم زمزمه کردم: آی گفتی... یک هفته ای هست که در میان محتویات کابینتهای آشپزخانه وول می‌خورم. روزی یکی دو کابینت را خالی میکنم و مرتب میکنم. از آنهایی هستم که آرام آرام  کارهایم را انجام می‌دهم و البته سایر برنامه ریزی هایم تعطیل نمی‌شود.گاهی  همه چیز را ول می‌کنم و همان وسط مینشینم به فیلم دیدن.  

--------------------------------------------------------

 همراه دخترم آقای چرچ را دیدیم و همین طور  خدمتکار را یک جورهایی فیلمهایی هستند مناسب تماشای مادر دختری. در قسمتی از فیلمِ آقای چرچ ،‌دختر که باردار است،‌تنها به خانه باز می‌گردد.  دخترم پرسید که همسرش کجاست؟ گفتم  فهمیده که بچه دار شده  احتمالا فرار کرده . حتما نمیخواسته زیر بار مسئولیت برود و دخترم جواب داد که اینجا خوب با مهریه دست و پای مرد را میبندند!  این هم یک مدل استدلال است دیگر.


---------------------------------------------------------------------------------

و تقریبا هر دوشنبه می‌روم  برای برنامه تماشای فیلم. تازگی ها قسمتی از راه را با مترو طی می‌کنم. بعد یک شکلات تلخ 60 درصد میگیرم و بقیه راه را که خیابان خلوتی است شکلات خوران  پیاده میروم. نگاه خیره اولیس را بدون موسیقی اش محال بود که بشود تاب آورد. سه ساعت... خدای من... هنوز هم درست نمیدانم که چه به چه بود.

-------------------------------------------------------------------

 مربی یوگا گفته که این ماه انرژی  بسیار بسیار بالایی دارد. به گمانم که غلط نگفته اگر که آفتاب همچنان بدرخشد و باد از وزیدن نیوفتد تا هوا پاک بماند. قرار است برایمان تمرینهای مخصوص برنامه ریزی کند تا  هماهنگ انجامش دهیم.

-------------------------------------------------------------------------

و در هفته قبل گوشی دخترم را به هنگام بازگشت از مدرسه از دستش ربودند. بماند که چقدر شوکه شده بود و چقدر ترسیده بود. با این همه به خیر گذشت  و شکر خدا آسیبی ندید. روز بعدش نگذاشتم برود مدرسه تا حسابی استراحت کند . امیدوارم که  عبرت شود برایش و به حرف بزرگترش بیشتر  اهمیت دهد.

----------------------------------------------------------------------

 و در جلسه نقد کتاب کلاویه ها شرکت کردم. کتابی که داستانهایش را هنرجوهای داستان نویسی‌ای  نوشته اند  که دوره شان پایان یافته. کتاب پیش از کرونا چاپ شده بود.