قدیمها به آن میگفتیم سرماخوردگی. حالا اما در معرض حمله انواع و اقسام ویروسها قرار داریم. من هنوز هم به ان میگویم سرماخوردگی. نهایتا سرماخوردگی شدید. درگیری با عفونت گلو و سینوسها و تب که با دارو کنترل شده و منتظرم تا دوره درمانش پایان یابد. با این حال و احوال امروز رابا رسیدگی به رختخوابها گذرانده ام. کمد دیواری را خالی کرده و آرام آرام ملحفه ها را در می اورم و عوض میکنم و دوخت و دوز جدید هم انجام میدهم.
و سوغات کرونا که آبان 99 به آن مبتلا شده بودم. از دست دادن تقریبی حس چشایی است. با مزه های اصلی زیاد مشکل ندارم. اگر چه که حواسم نباشد باید یک دنیا نمک بریزم تا خوشنمکی را حس کنم اما اغلب بین مزه سالاد الویه و قرمه سبزی تفاوتی پیدا نمیکنم!
پی نوشت: (( این همه چیز توی این دنیا اختراع شده،اما هیچ اکسیری برای دلتنگی نیست.)) نمیدانم این جمله از کیست. اما میدانم حتما گوشه ای نام نویسنده یا گوینده اش رایاد داشت کرده ام.