غم

 ,و گاهی چنان غمی بر دل آدمی مینشیند که  تحمل سنگینی آن سخت تر از چیزی ست که بشود فکرش را کرد .  مخصوصا به خاطر آنکه هیچ دخل و تصرفی در بوجود آمدن آن نداشته ای . نه سر آن ماجرایی نه  انتهای آن و نه حتی ذره ای در میانه های آن . ترکشی هست  که از جایی دیگر می‌آید و برخورد میکند. فقط به خاطر  اندکی نزدیک بودن. بیخود نیست راهب ها و عابدها میروند وسط جنگل های دور دست یا بالای کوههای صعب العبورکه از دست آدمها دور باشند.  

 خدایا پناه میبرم به تو از غمی که هیچ نقشی در بوجود آمدن آن نداشته ام. 

 ---------------------------------------------

 و با همه‌ی اینها ،‌همسر برادرم تماس گرفته  و برای عصر دعوتم کرده.  هم درست نیست رد کردن دعوتش و  هم نباید  دخترم  را از یک دور‌همی  محروم کنم. حالا هرچقدر  که می خواهد دل من سنگین باشد.