فیلم آقای درمیشیان

چقدر فیلم پر حاشیه و پر سر و صدایی بوده این فیلم پر از فلاکت  و موضوع آن  چقدر تاسف برانگیزاست.

یاد فیلمی از جوزپه تورناتوره افتادم. آنجا هم ماجرای قاچاق  نوزاد است و آن فیلم هم مملو از فلاکت است فقط اینجا شاید سوژه اصلی پزشک باشد. نقشی که فاطمه معتمد آریا هنرمندانه بازی اش میکند و یخ بودن نقش مقابلش، خانم وکیل را به رخ میکشد. به گمانم،نگار جواهریان اصلا بازیگر خوبی نیست و اینجا از همه نقشهایش بدتر.


 .

رمانتیسم عماد و طوبا

از لحظه ای که فیلم تمام شده در ذهنم این اصطللاح می چرخد. رمانتیسم در کومونیسم. فرض کنیم کاری به مفهوم دقیق کمونیسم نداشته باشیم برای من که کمونیسم معادل است با خفقان و زندانهای ماگادان و گولاک تصور کنید رمانتیسم در کمونیسم چه مفهومی میتواند داشته باشد. چیزی که فقط هم سن و سالهای من درکش خواهند کرد. جای خوشحالی است و  مایه امیدواری. دریچه هایی از نور و رنگ.

 تماشای فیلم پس از مامان و ابلق یک جور هماهنگی شیرین و دلپذیر بود. انگار  لازم بود تا تلخی دو تا کار قبلی را از بین ببرد. این همه رنگ، نرمی، شیرینی و عشقولانه اگر چه که بسیار ایده ال گرایانه است اما خب بالاخره باید از جایی شروعش کرد.

 عماد و طوبی مرا  به یاد لیلی و فرید خانه سبز می انداختند با این تفاوت که انجا زندگیشان به شدت با زندگی بزرگترهایشان تنیده شده بود . گاهی بسیاری از مشکلات از وجود انها ناشی میشد اما اینجا عماد و طوبی به درستی میدانند باید به تنهایی از پس مشکلات بر بیایند.


ابلق

صد رحمت به فیلمفارسی های قدیم که درآن یک لوطی و بامرام نجات دهنده ، یافت میشد.فیلم با این همه عظمت و امکانات برای ساخت، فقط برای این که نشان بدهد یک مرد هم وجود ندارد.

دستاورد جالبی است پس از این همه سال!

رؤیا افشار

  مادری که سه تا پسر بزرگ حوالی سی تا چهل سال دارد و هنوز هم کار می کند. آن هم چه کاری. راننده ی تاکسی خطی.با این حال،  همه چیز این مادر را می شود باور کرد. این مادر این طوری است. با همین گذشته با همین حال.

 حساس است. زودرنج. پرخاشگر و عصبی. همه خواهند گفت کمبود دارد. از همه بیشتر کمبود محبت. نشانه هایش را می شود دید.آنجا که پسر کوچکتر  می خواهددست به سر و رویش بکشد. آنجا که دلش می خواهد لاک قرمز بزند یا در انتخاب نوع لباس برای مراسم عقدکنان پسرش. اما درست ترش این است که گفته شود او قید محبت را زده است.برای اینکه بماند، دوام بیاورد و ادامه بدهد.

 خودش جنگ را باعث و بانی خیلی چیزها می داند.همان جنگ هشت ساله. مسلما که جنگ خیلی چیزها را موجب می شود.مهم ترینش  ازبین رفتن زندگی هاست. از آن مهم تر خوب زندگی کردن هاست. این زن و همسرش با آغاز جنگ شرایط خود برای داشتن یک زندگی شایسته را ازدست داده اند. و بعدترهایش هم جدایی. 

  وقتی در آغاز فیلم مرد را به خاک می سپارند، زن دورتر ایستاده و آرام اشک می ریزد.  شاید پای آن تکه زمین وسط بوده. تکه زمینی که پسرها از همان ابتدا پافشاری می کنند که مادر آن را بفروشد و پولش را در اختیار بچه ها قرار دهد و او هم هیچگونه زیر بار نمی رود و همه چیز را موکول میکند به پس از مردنش.

 پسر کوچکتر عاقل تر است و صبور. پسر بزرگتر اما نه. انگار کودکانه درونش پایان نپذیرفته. پسر وسطی زودتر از همه گلیمش را ازآب بیرون کشیده. کنار ایستاده و نگاه میکند. مادر اما گاهی آرام است گاهی طوفانی. گاهی عاقل است گاهی دیوانه. گاهی مهربان است گاهی نامهربان و مگر همه ی آدمها همین طور نیستند؟ تفاوت آدمها در اندازه هاست.


فیلم را به خاطر رؤیا افشار اتخاب کردم برای تماشا و همین که دیگر مطمئنم هر فیلمی که هیچ حرف و حدیثی درباره آن وجود ندارد احتمالا دیدنی تر خواهد بود. من  این فیلم را دوست داشتم اگرچه که نمیدانم  چرا در اکثر قاب بندی های داخلی، کف و سقف اتاق را نمیشد دید. اگر منظورم را درست بیان کرده باشم مطمئنا این سلیقه کارگردان است و البته که این فیلم فیلم شخصیتهاست.  

پایان فیلم ممکن است کمی گنگ به نظر برسد این که پسر کوچکتر فیلمنامه نویس است و دارد قصه ی این خانواده را به نگارش در می اورد. ممکن است همه ی انچه که میبینیم ساخته و پرداخته ذهن او باشد که  فرقی در اصل ماجرا نمی کند.


نام فیلم: مامان - آرش انیسی