امروز آفتاب در آمده اگر چه رنگش مات است. دیروز رنگ خورشیدرا ندیدیم و در خانه گذراندیم. بچه ها شام را رفتند خانه مادر بزرگشان . برای دیروز صبح هلیم درست کرده بودم. در آرامپز بار میگذارمش.حسابی جا افتاده بود و دیگر هیچ آشپزی نکردم.
اما پنج شنبه که گذشت یک خروار نه اما مقدار زیادی پیاز داشتیم . نزدیک بود خراب بشوند. کشاورزها لطف میکنند و همیشه برای ما از انواع و اقسام محصولاتشان میفرستند و من هم سعی میکنم تا جایی که ممکن است رسیدگی شان کنم. ترشی یا مربا . گاهی خشک کردن و نهایتا هم تمیز و پاک کردن و در فریزر جا دادن.گاهی من هم برای دیگران می فرستم. آنروز صبح همه را تبدیل به پیاز داغ کردم و در یخچال جا دادم . بعدش برای عصر برنامه ریزی کردم که با ستایش برویم سینما موزه تا یکی از فیلمهای مستند را داخل سالن ببینیم. انتخابم فیلم "اپی،میان مرگ و زندگی بود" فیلم مستندی که یک ایرانی مقیم سوئد_ آقای مهدی سالکی_ از خودش ساخته بود. از دوران کرونا و بیماریش. ظاهرا به حادترین شکل ممکن به این بیماری مبتلا شده و به دستگاه متصلش کرده بودند و امید چندانی به زنده ماندنش نبوده. ابتدای فیلم ممکن بود خسته کننده به نظر برسد. تکرار رنج بیماری و تلاش دکترها و پرستاران. از دخترم خواستم که صبوری کند اگر چه سازنده رعایت کرده بود و جابه جا تصاویری از سوئد و نوه های شیطان و دوست داشتنی اش و خانواده گنجانده بود تا تلخی را کم بکند. مسلم بود با پایان خوبی مواجه خواهیم شد بازگشت به خانه و خانواده و سلامتی که دقیقا هم همین طور بود. اَپی در زبان سوئدی معنای پدربزرگ میدهد.
و یادش به خیر که یک زمان چقدر راحت و آسوده مستندها را در سالن میدیدم. و حیف که حالابه شدت گزینشی فیلمها را اکران عمومی میکنند. هرچند از همان هم استقبالی نمیشود.
به امید آنکه هر چه زودتر هوا پاکیزه تر شود.